کلمات مترادف و متضاد
کلمات مترادف و متضاد: :Synonyms and Antonyms لیست تعدادی از کلمات مترادف و متضاد پرکاربرد زبان انگلیسی به ترتیب حروف الفبا با معانی فارسی: meaning antonym synonym meaning word معنی متضاد مترادف معنی کلمه خشنود content envious حسود jealous جدا شدن part unite پیوستن join غم sorrow gladness شعف joy جدایی separation joint اتصال junction عیب گرفتن censure defend تصدیق کردن justify کند blunt sharp تند و تیز keen دور انداختن discard hold نگه داشتن keep سخت دل hard benevolent مهربان kind باز کردن untie tie گره زدن knot نادانی ignorance information دانش knowledge استراحت rest work کار labor مالک بودن have want فاقد بودن lack کوچک small big بزرگ large اولین first final آخرین last زود early tardy دیر late جابه جا remove put قرار دادن lay ساعی industrious sluggish تنبل lazy منحرف کردن misguide guide رهبری کردن lead فرعی subordinate director رهبر leader نادان ignorant literate با
کلمات مترادف و متضاد (J&L)
کلمات مترادف و متضاد Synonyms and Antonyms لیست تعدادی از کلمات مترادف و متضاد پرکاربرد زبان انگلیسی به ترتیب حروف الفبا با معانی فارسی: meaning antonym synonym meaning word معنی متضاد مترادف معنی کلمه خشنود content envious حسود jealous جدا شدن part unite پیوستن join غم sorrow gladness شعف joy جدایی separation joint اتصال junction عیب گرفتن censure defend تصدیق کردن justify کند blunt sharp تند و تیز keen دور انداختن discard hold نگه داشتن keep سخت دل hard benevolent مهربان kind باز کردن untie tie گره زدن knot نادانی ignorance information دانش knowledge استراحت rest work کار labor مالک بودن have want فاقد بودن lack کوچک small big بزرگ large اولین first final آخرین last زود early tardy دیر late جابه جا remove put قرار دادن lay ساعی industrious sluggish تنبل lazy منحرف کردن misguide guide رهبری کردن lead فرعی subordinate director رهبر leader نادان ignorant literate با سواد learned بزرگترین greatest smallest کمترین least رسیدن arrive quit ترک
کلمات مترادف و متضاد (G&I)
کلمات مترادف و متضاد: :Synonyms and Antonyms لیست تعدادی از کلمات مترادف و متضاد پرکاربرد زبان انگلیسی به ترتیب حروف الفبا با معانی فارسی: meaning antonym synonym meaning word معنی متضاد مترادف معنی کلمه غم sorrow joy شادی، شعف gaiety از دست دادن lose get به دست آوردن gain متفرق ساختن disperse assemble جمع کردن gather غمناک sad happy خوشحال gay پست mean bountiful سخاوتمند generous خشن rough tender آرام gentle پسر boy maid دختر girl پس گرفتن withhold grant دادن give متأسف sorry delighted خوشحال glad روشنی brightness darkness تیرگی gloom بد bad virtuous خوب good ناسپاس thankless thankful سپاسگذار grateful کوچک small big بزرگ great خداحافظی farewell welcome سلام greeting شادی joy regret غم grief کاهش decline increase رشد growth پا foot palm دست hand زشت ugly fair خوش تیپ handsome غم sorrow joy شادی happiness آسان easy difficult سخت hard بی ضرر harmless hurtful مضر harmful تأخیر delay hurry عجله haste دوست داشتن love dislike متنفر بودن hate احتاج داشتن need own داشتن have بیمار ill sound سالم healthy پخش کردن scatter pile توده کردن heap مهربان tender cruel ظالم heartless سرما coolness warmth گرما heat جهنم hell paradise بهشت heaven سبک light weighty سنگین heavy مانع شدن hinder assist کمک کردن help تصمیم
کلمات مترادف و متضاد (d-e)
لیست تعدادی از کلمات مترادف و متضاد پرکاربرد زبان انگلیسی به ترتیب حروف الفبا با معانی فارسی: meaning antonym synonym meaning word معنی متضاد مترادف معنی کلمه مرمت کردن repair spoil ضرر زدن، خسارت دیدن damage خشک کردن dry moisten مرطوب ساختن damp سالم safe risky خطرناک dangerous ترسو timid bold شجاع daring روشن light black تاریک، تیره dark زنده alive lifeless مرده dead ارزان cheap costly گران dear تولد birth dying مرگ death چشم پوشی کردن waive determine تصمیم گرفتن decide افزایش دادن increase lessen کم کردن decrease جمع کردن add subtract کم کردن deduct تسریع کردن hasten hinder تأخیر کردن delay جواب دادن answer ask تقاضا کردن demand رسیدن arrive leave جدا شدن depart تشویق کردن encourage discourage دلتنگ کردن depress بلند کردن rise fall سقوط کردن descend نگه
کلمات مترادف و متضاد a-c
کلمات مترادف و متضاد ( a – c ) کلمات مترادف و متضاد: Synonyms and Antonyms:i لیست تعدادی از کلمات مترادف و متضاد پرکاربرد زبان انگلیسی به ترتیب حروف الفبا با معانی فارسی: meaning antonym synonym meaning word معنی متضاد مترادف معنی کلمه ناتوان incapable powerful قادر able معمولی ordinary unusual غیر عادی abnormal حمایت کردن support eradicate از میان بردن abolish دقیقاً، صریحاً precisely near حدود about زیر below over بالای above متواضع courteous sudden بی نزاکت abrupt حاضر present away غایب absent کمیابی scarcity plenty فراوانی abundance مجازاً virtually really واقعاً، دقیقاً actually کم inadequate enough کافی adequate متنفر بودن despise worship پرستش کردن adore پنهان