آموزشگاه زبان روژین ایلیا
آدرس ها:

شعبه پسران: یافت آباد، شهرک ولیعصر، خیابان شهیدان بهرامی، جنب بانک صادرات، پلاک 161

شعبه دختران: یافت آباد، شهرک ولیعصر، خیابان شهید به خیال، پلاک ۱۲

شعبه مهد زبان و پیش دبستانی: یافت آباد، شهرک ولیعصر، خیابان شهیدان بهرامی ، جنب بانک مسکن، جنب خانه بازی شهر سلطان، پلاک ۲۲۰

تلفن های تماس:

021-66213030

021-66229000

021-66211000

۱۲ فعل عبارتی یا phrasal verb با off

در این مطلب با دوازده فعل کاربردی و مهم از پرکاربردترین افعال عبارتی یا phrasal verbهایی که با کلمه off ساخته می‌شوند، ضمن بررسی توضیحات و مثال، آشنا می‌شویم.

۱- call off (something)

Definition: postpone or cancel something
معنی: به تعویق انداختن یا لغو کردن

Example: We had to call off the meeting with the new client

مجبور شدیم قرار ملاقاتمان با مشتری جدید را لغو کنیم ( به تعویق بیندازیم )


۲- go off (something)

Definition: (light or machine) stop working; (gun or bomb) explode or fire; (food) not good to eat
معنی:
– از کار افتادن و خاموش شدن (دستگاه، لامپ و …)

– منفجر شدن یا شلیک شدن (بمب، اسلحه و …)
– قابل خوردن نبودن (در مورد غذای مانده)

Example: The gun went off at the beginning of the race.

در ابتدای مسابقه اسلحه شلیک شد.


۳- lay off

Definition: to stop doing something, give up, fired (someone) from work
معنی : دست کشیدن از انجام کاری؛ اخراج شدن کسی از کار

Example: My sister was laid off from her job

خواهرم از کارش اخراج شده بود.


۴- Live off

Definition: depend on something or something as a source of income or support
معنی : وابسته به کسی یا چیزی بودن برای درآمد و خرج مالی

Example: My little brother lives off my parents.

برادر کوچکم برای خرج و مخارجش به پدر و مادرم وابسته است.


۵- Make off

Definition: leave quickly
معنی : به سرعت ترک کردن مکانی

Example: The bank robbers made off with two million dollars.

سارقان بانک ، با دو میلیون دلار پا به فرار گذاشتند (بانک را به سرعت ترک کردند)


۶- Pay off (something)

Definition: yield good results, succeed معنی : موفقیت کسب کردن ، نتایج خوبی گرفتن

Example: My hard work has really paid off. I just graduated with honors and got offered a job.

کار و تلاش سخت من ، نتایج خوبی به دنبال داشت . با مدارک و افتخارات زیادی فارغ التحصیل شدم و یک پیشنهاد برای کار داشتم .


۷- Pull off (something)

Definition: manage to make something happen معنی : مسبب اتفاق یا کاری شدن

Example: I can’t believe they were able to pull off such a big party in spite of the rain.

باورم نمیشه که اونها توانستند همچین مهمانی بزرگی را به رغم وجود بارش باران ، مدیریت کنند.


۸- Put off (something)

Definition: avoid, delay, postpone
معنی : دوری جستن ، به تاخیر انداختن ، تاخیر و تعویق

Example sentence: We put off the picnic until tomorrow because it was raining.

به خاطر اینکه باران می آمد ، برنامه پیک نیک را تا فردا به تاخیر انداختیم.


۹- Set off someone

Definition: Make someone very mad or angry
معنی : کسی را به شدت عصبانی یا ناراحت کردن

Example: Talking about politics always set my uncle off.

صحبت درباره سیاست همیشه عموی مرا عصبانی میکند.


۱۰- Show off

Definition: deliberate show or brag about one’s abilities or accomplishments
معنی : پز دادن ، نمایش عمدی برای خود نمایی کردن

Example: My friend likes to show off how much he knows about music.

دوست من همیشه میخواهد از دانسته هایش در مورد موسیقی پز دهد و خودنمایی کند.


۱۱- Take off

Definition: airplane becomes airborne OR someone quickly leaving
معنی : سرعت گرفتن و بلند شدن (هواپیما )؛ سریعاً ترک کردن جایی

Example: The police officer took off after the speeding car.

افسر پلیس بعد از دیدن ماشینی که سرعت بالایی داشت ، سرعت گرفت و به دنبالش رفت .


۱۲- Write off (something)

Definition: cancellation of a bad debt or asset
معنی : لغو بدهی و یا دارایی

Example: The bank wrote off three hundred delinquent accounts.

بانک تعداد سیصد عدد حساب متخلف را لغو دارایی کرد.

ارسال نظر