داستان هدف زندگي (اصل داستان در نسخه انگلیسی سایت)
داستان هدف زندگي
سالها پيش حاكمي به يكي از سواركارانش گفت: مقدار سرزمينهايي كه بتواند با اسبش طي كند را به او خواهد بخشيد. همانطور كه انتظار ميرفت سواركار به سرعت براي طي كردن هر چه بيشتر سر زمينها سوار بر اسبش شد و با سرعت شروع به تاختن كرد.
با شلاق زدن به اسبش با اخرين سرعت مي تاخت و مي تاخت. حتي وقتي گرسنه و خسته بود از توقف نمي ايستاد چون ميخواست تا جايي كه امكان داشت سرزمينهاي بيشتري را طي كند. وقتي مناطق قابل توجهي را طي كرده بود به نقطه اي رسيد. خسته بود و داشت مي مرد. از خودش پرسيد: چرا خودم را مجبور كردم كه سخت تلاش كنم و اين مقدار زمين را بدست بياورم؟ در حالي كه در حال مردن هستم و يك وجب خاك براي دفن كردنم نياز دارم.
داستان بالا شبيه سفر زندگي خودمان است. براي بدست اوردن ثروت… قدرت و شهرت سخت تلاش ميكنيم و از سلامتي و زماني كه بايد براي خانواده صرف كرد غفلت ميكنيم تا با زيباها و سرگرمي هاي اطرافمان كه دوست داريم مشغول باشيم.
وقتي به گذشته نگاه ميكنيم متوجه خواهيم شد كه هيچگاه به اين مقدار احتياج نداشتيم اما نميتوان اب رفته را به جوب بازگرداند.
زندگي تنها بدست اوردن قدرت و پول و شهرت نيست. زندگي قطعا فقط كار نيست… بلكه كار تنها براي امرار معاش است تا بتوان از زيباييها و لذتهاي زندگي بهره مند شد و استفاده كرد.زندگي تعادلي است بين كار و تفريح…خانواده و اوقات شخصي. بايستي تصميم بگيري چطور زندگيت را متعادل كني. اولويت هايت را تعريف كن و بدان كه چطور ميتواني با ديگران به توافق برسي اما هميشه اجازه بده بعضي از تصميماتت بر اساس غريزه ونيت باشد.شادي معنا و هدف زندگي است.هدف اصلي وجود انسان.اما شادي معناهاي متعددي دارد. چه نوع شادي را شما انتخاب ميكنيد؟چه نوع شادي روح بلند پروازتان را ارضا خواهد كرد؟