آموزشگاه زبان روژین ایلیا
آدرس ها:

شعبه پسران: یافت آباد، شهرک ولیعصر، خیابان شهیدان بهرامی، جنب بانک صادرات، پلاک 161

شعبه دختران: یافت آباد، شهرک ولیعصر، خیابان شهید به خیال، پلاک ۱۲

شعبه مهد زبان و پیش دبستانی: یافت آباد، شهرک ولیعصر، خیابان شهیدان بهرامی ، جنب بانک مسکن، جنب خانه بازی شهر سلطان، پلاک ۲۲۰

تلفن های تماس:

021-66213030

021-66229000

021-66211000

داستان آخرین دایناسور ها (اصل داستان در نسخه انگلیسی سایت)

ترجمه داستان آخرین دایناسورها:

در یک سرزمین گمشده از جنگل‌های استوایی، در بالای تنها کوه منطقه، محاصره‌شده در میان یک دهانه‌ی ساخته‌شده از مواد مذاب آتش‌فشانی، یک گروه از آخرین بازماندگان دایناسورهای بزرگ و وحشی زندگی می‌کردند.

برای هزاران و هزاران سال، آن‌ها از تمامی تغییرات زمین جان سالم بدر بردند. و اکنون با رهبری فراسوتورس بزرگ، آن‌ها داشتند برنامه‌ریزی می‌کردند که از مخفیگاه خود بیرون بیایند و باری دیگر جهان را به تسخیر خود دربیاورند.

فراسوتورس یک دایناسور خفن از نژاد رکس تیرانوسور بود که با خود فکر کرد که زمان زیادی را به‌صورت منزوی از دیگر جهان گذرانده بودند. برای همین، برای چند سال دایناسورها با کمک یکدیگر، دیوارهای دیواره‌ی بزرگ آتش‌فشانی را خراب کردند. وقتی‌که کارشان تمام شد، تمامی دایناسورها به‌دقت دندان‌ها و پنجه‌های خود را تیز کردند؛ تا باری دیگر در دنیا رعب و وحشت ایجاد کنند.

وقتی‌که خانه‌ی چندین و چند هزارساله‌ی خود را ترک کردند، همه‌چیز برای آن‌ها تازگی داشت؛ و بسیار با آن چیزی که در خانه‌ی خود در میان دیواره‌های آتش‌فشانی به آن عادت داشتند تفاوت داشت.

اما برای روزها، دایناسورهای قصه ما به‌طور مصممی به راه خود ادامه دادند.

درنهایت از بالای تعدادی کوه، شهر کوچکی دیدند. خانه‌ها و مردم شهر مثل نقاطی ریز دیده می‌شدند. دایناسورها که هیچ‌گاه انسانی ندیده بودند، از کوهپایه به سمت پایین پریدند، درحالی‌که آماده بودند هر چیزی که سر راهشان قرار می‌گرفت را ویران کنند.

اما، همان‌طور که به آن شهر کوچک نزدیک‌تر می‌شدند. خانه‌ها بزرگ و بزرگ‌تر می‌شدند … و وقتی‌که درنهایت دایناسورها به آن شهر رسیدند، مشخص شد که خانه‌ها از خود دایناسورها خیلی بزرگ‌تر بودند! پسربچه‌ای که داشت ازآنجا می‌گذشت گفت: “پدر! پدر! من چند تا دایناسور کوچک پیدا کردم! آیا می‌توانم آن‌ها را نگه‌دارم؟”

زندگی نیز این‌چنین است. فراسوتورس وحشتناک و دوستانش به حیوانات خانگی بچه‌های روستا تبدیل‌شدند. وقتی‌که دیدند که چگونه سیر تکاملی میلیون‌ها سال چگونه، گونه‌ی جانوری‌شان را به دایناسورهای ریزه‌میزه تبدیل کرده است؛ یاد گرفتند که هیچ‌چیز تا پایان باقی نمی‌ماند، و شما همیشه بایستی برای وفق دادن خود (با شرایط جدید) آماده باشی.

آن دایناسورها هم با تبدیل‌شدن به حیوانات خانگی عالی و شاد با شرایط جدید وفق پیدا کردند.

ارسال نظر