آموزشگاه زبان روژین ایلیا
آدرس ها:

شعبه پسران: یافت آباد، شهرک ولیعصر، خیابان شهیدان بهرامی، جنب بانک صادرات، پلاک 161

شعبه دختران: یافت آباد، شهرک ولیعصر، خیابان شهید به خیال، پلاک ۱۲

شعبه مهد زبان و پیش دبستانی: یافت آباد، شهرک ولیعصر، خیابان شهیدان بهرامی ، جنب بانک مسکن، جنب خانه بازی شهر سلطان، پلاک ۲۲۰

تلفن های تماس:

021-66213030

021-66229000

021-66211000

استفاده از once به عنوان قید

استفاده از once به عنوان قید

از once زمانی به عنوان قید استفاده میشه که منظورمون ” یک بار” باشه.

برای مثال :

من یکبار به استادیوم فوتبال رفته ام  = I’ve only gone to stadium once

من شوهر او را یکبار دیده ام = I’ve met her husband once

گاهی از once + a + time استفاده میشه. به چه معنی؟ به معنی چندوقت به چند وقت. یه مثال میزنم:

من او را یکبار در ماه ملاقات می کنم = I meet him once a month

ما هفته ای یکبار دور هم جمع میشیم = We gather together once a week

گاهی از once + every + plural time استفاده میشه. چه موقع هایی؟ وقتایی که مثلا شما کاری رو هر دو یا سه هفته یه بار انجام میدید. مثال انگلیسی:

من دو یا سه هفته یه بار میرم باشگاه = I go to gym once every 2 or 3 weeks

گاهی وقتا هم از once استفاده می کنیم برای بیان کاری که در گذشته انجام شده یا می شده ولی الان دیگه نمیشه. مثلا پدرم یه روزی تو ذوب آهن کار می کرد. در این حالت once اخر جمله نمیاد و بعد از فعل میاد.

مثال:

او یه روزی معلم مدرسه بود ولی از اون کار خارج شد = She was once a school teacher but she quit

و در آخر:

یه اصطلاح معروفی داریم تو انگلیسی به صورت once upon a time می دونین معنیش چیه؟ اول داستانای فارسی که به بچه ها میگن یه جملس مشترکه بین همه. چیه؟ … بله درسته “یه روز ” یا ” روزی از روزها”. من به شخصه از طرفدارای این اصطلاح جالبم. توی قصه های به زبان انگلیسی از این اصطلاح زیاد استفاده میشه. حالا که بحث داستان شد این داستان زیبا رو بخونید با ترجمش.

Once upon a time, there was a boy. He lived in a village that no longer exists, in a house that no longer exists, on the edge of a field that no longer exists, where everything was discovered, and everything was possible. A stick could be a sword, a pebble could be a diamond, a tree, a castle. Once upon a time, there was a boy who lived in a house across the field, from a girl who no longer exists. They made up a thousand games. She was queen and he was king. In the autumn light her hair shone like a crown. They collected the world in small handfuls, and when the sky grew dark, and they parted with leaves in their hair.

Once upon a time there was a boy who loved a girl, and her laughter was a question he wanted to spend his whole life answering

Nicole Krauss, the History of Love

روزی از روزها پسری در خانه ای که دیگر نیست در روستایی که دیگر وجود ندارد و در کنار زمینی که دیگر اثری از آن نیست زندگی می کرد. در جایی زندگی می کرد که همه چیز داشت و هرچیزی ممکن بود. یک تکه چوب می توانست شمشیری باشد و یک قلوه سنگ الماسی، درختی و یا قلعه ای. روزی از روزها پسری در کنار دخترکی که دیگر نیست زندگی می کرد. بازی های مختلفی را باهم انجام می داند. او شاه می شد و دخترک ملکه. دخترک در آفتاب پاییزی موهایش همچون تاجی بر سر می درخشید. آن ها دنیا را در مشت های کوچک خود داشتند و هنگامی که آسمان تیره و تار شد با برگ هایی بر سر از هم جدا شدند.

روزی از روزها پسری بود که دخترکی را دوست می داشت. و خنده های دخترک برای پسر سوالی بود که می خواست تمام طول عمرش را برای یافتن پاسخ آن سوال سپری کند.

ارسال نظر