چهار داستان کوتاه ترسناک
You hear your mom calling you into the kitchen. As you are heading down the stairs you hear a whisper from the closet saying "Don't go down there honey, I heard it too." تو صدای مامانت رو می شنوی که از
داستان کوتاه وکیل
lawyer .A blonde and a lawyer sit next to each other on a plane وکیل یک خانم بلوند و یک وکیل در هواپیما کنار هم نشسته بودند. .The lawyer asks her to play a game وکیل پیشنهاد یک بازی را بهش داد. If he asked her
داستان کوتاه اسب سواری (نسخه اصلی در بخش انگلیسی سایت)
در این جلسه به بررسی دو داستان کوتاه با درون مایه طنز می پردازیم: داستان کوتاه خنده دار اسب سواری پسری بود به اسم جیمی که چاق بود. او همیشه به خاطر اینکه چاق بود، ناراحت بود و برای همین تصمیم گرفت
داستان کوهنورد ( اصل داستان در نسخه انگلیسی سایت)
داستان کوهنورد داستان درباره یک کوهنورد است که می خواست ازبلندترین کوه ها بالابرود. اوپس ازسال ها آماده سازی، ماجراجویی خودراآغازکردولی ازآنجایی که افتخارکاررافقط برای خودمی خواست تصمیم گرفت تنهاازکوه بالابرود. شب بلندی های کوه راتماما دربرگرفت ومردهیچ چیزرانمی دید. همه چیزسیاه بود.اصلا دیدنداشت
دو قطره روغن (نسخه اصلی در بخش انگلیسی سایت)
کاسبی پسرش را فرستاد تا راز خوشبختی را از فرزانه ترین انسان جهان بیاموزد. پسرک چهل روز در بیابان راه رفت، تا سرانجام به قلعه ی زیبایی بر فراز کوهی رسید. مرد فرزانه ای که پسرک میجست، آن جا میزیست.