چند اصطلاح کاربردی انگلیسی در مورد پول و پرداخت
در این مطلب قصد داریم چند اصطلاح پرکاربرد در مورد پول و پرداختن را خدمت شما دوستان عزیز ارائه نماییم
To pay off
to pay back money that you owe
تسویه کردن بدهی
?I’m hoping to pay off the debt within two years.
امیدوارم بدهیم رو طی دو سال تسویه کنم.
_________
to fork out (for sth)
to pay a lot for something, especially unwillingly
مبلغی رو بابت چیزی پرداختن (زمانی که معمولاً زیاد هست و خیلی راغب به پرداخت اون نیستید)
?I’m not forking out fifty dollars for a ticket!
هرگز ۵۰ دلار بابت یک بلیت پول نمیدم
_________
to dip into sth
to spend part of a supply of money that you have been keeping or saving
استفاده کردن از اندوخته یا پسانداز (زمانی که مجبور میشیم برای پرداخت هزینه از اندوخته خرج کنیم)
?Unfortunately, I had to dip into my savings to pay for the repairs.
متاسفانه باید از پساندازم برمیداشتم تا بتونم هزینهی تعمیرات رو بدم.
_________
set sb back (sth) – INFORMAL
to cost someone a large amount of money
وقتی میخوایم بگیم که چیزی خیلی یا مبلغ خاصی برای کسی هزینه داره
تو فارسی غیررسمی یا دوستانه هم یه معادل داریم برای این اصطلاح:
پیاده کردن کسی! کسی رو فلان مبلغ پیاده کردن! یا برای کسی مبلغ زیادی آب خوردن
? It’s a nice car, but it’ll set you back thirty thousand pounds.
ماشین قشنگیه، ولی سی هزار پوند پیادهت میکنه (باید سی هزار پوند، که مبلغ زیادیه، براش پول بدی)
?How much did that set you back?
چقدر برات آب خورد؟ (چقدر براش پول دادی)
_________
splash out (sth)
to spend a lot of money on buying things, especially things which are pleasant to have but which
you do not need
هزینهی زیادی رو برای خرید کالایی پرداختن (بهویژه وقتی کالای گرونی که به اون نیازی نیست خریداری میکنیم)
?She splashed out on a fancy new camera.
او کلی پول بالای یک دوربین خفن و جدید داد.
_________
settle up (with someone)
to pay someone the money that you owe them
با کسی تسویه کردن/بیحساب شدن با کسی (زمانی که ما بدهکار بودهایم)
?You get the tickets, Evan, and I’ll settle up with you later.
ایوان تو بلیتهارو بخر بعداً باهات حساب میکنم.
_________
chip (sth) in
to give some money when several people are giving money to pay for something together
پول روی هم گذاشتن (چند نفر) برای چیزی
?We all chipped in and bought James a really smart coffee machine.
همگی پول گذاشتیم و یک دستگاه قهوهساز هوشمند برای جیمز خریدیم.
_________
put away
if you put away a sum of money, you save it, usually in a bank
کنار گذاشتن پول، پس انداز کردن (معمولاً در بانک)
?He puts away a little every month.
هر ماه یه کم پس انداز میکنه.
_________
Salt away
to save secretly
دزدکی پس انداز کردن
?He’d salted away several thousand pounds over the years and no one knew.
طی چند سال چندهزار پوند جمع کرده بود و هیچکس خبر نداشت.
_________
scrape by/along
to manage to live when you do not have enough money and other necessary things
به سختی و با پول کمی سر کردن و امرار معاش کردن
?He lost his job, so the family had to scrape along on £۹۵ a week.
او شغلش رو از دست داده بود و خانوادهاش باید با هفتهای ۹۵ پوند سر میکردند.
_________
cut back/down
intentionally spend less:
از مخارج کم کردن (صرفهجویی کردن در هزینهها؛ زمانی که پول کافی نداریم)
?I’m trying to cut back on my expenses.
دارم سعی میکنم یه کم از خرج و مخارجم کم کنم (کمتر پول خرج کنم).
_________
To tide someone over
To help someone to work or operate normally through a difficult period, usually by lending them
money
موقتاً (در زمان سختی، بیکاری و غیره) به کسی کمک مالی کردن؛
تو فارسی به اینطور قرض دادن دستی دادن هم میگیم
?I gave her a hundred pounds to tide her over till she gets paid.
بهش صد پوند دستی دادم که تا حقوقش رو میگیره باهاش سر کنه
_________
Come into money
If someone comes into money, property or a title, they receive it as a result of the death of a
relation
تو فارسی هم میگیم به مال و اموال رسیدن، به ارث بردن
?She came into a bit of money when her grandfather died.
بعد از مرگ پدربزرگش، مقداری پول به وی ارث رسید.