راز نگفته زبان‌آموزان استثنایی

راز زبان‌آموزی چیست؟ چه چیزی زبان‌آموزان استثنایی را از زبان‌آموزان معمولی جدا می‌کند؟ و عامل موفقیت آن‌ها چیست؟

شاید شما هم در رسانه‌های جمعی اخباری مشابه را دیده باشید که فردی تنها با ۲۰ سال سن، به ۲۰ زبان زنده دنیا صحبت می‌کند و یا اینکه مردی ۳۰ ساله به ۲۰ زبان دنیا مسلط است و نزدیک به سطح بومی است. در بسیاری از این اخبار و مصاحبه‌ها نتیجه‌ای که خواسته یا ناخواسته به مخاطب منتقل می‌شود این است که زبان‌آموز استثناییِ ما از استعدادی فوق‌العاده برخوردار است. در اخباری این چنین هدف اصلی مصاحبه به شگفتی واداشتن مخاطبین است تا ارائه رازهای واقعی موفقیت و در نتیجه چیزی که می‌بینیم نمایش زنده ایست از یک زبان‌آموز خیلی خوب که به چند زبان صحبت می‌کند اما چیزی از نحوه موفقیتش نمی‌گوید.

در این مقاله می‌خواهیم به یکی از رازهای موفقیت زبان‌آموزانِ استثنایی بپردازیم. در حقیقت می‌خواهیم بدانیم که این زبان‌آموزان، در ابتدای مسیر چه کارهایی انجام داده‌اند که در دراز مدت باعث تمایز آن‌ها از سایرین شده است.

قبل از شروع، انگیزه یا انگیزه‌های اصلی خود از یادگیری زبان را روشن کنید.

داشتن یک دلیل محکم برای یادگیری زبان، تکلیفِ روزها و هفته‌ها و ماه‌های آتیِ شما را روشن می‌کند و باعث می‌شود شما از مطالعه کردن و صحبت کردن لذت ببرید و روندِ تمرینی خود را حفظ کنید.

به این دو هدف زیر نگاه کنید. نظرتان در مورد این‌ها چیست؟

  • من می‌خواهم در رزومه خود، عبارتِ «تسلط به زبان انگلیسی» را داشته باشم.
  • می‌خواهم در نگاه دیگران انسانی فهیم، فرهیخته، تحصیل کرده و مانند این موارد، به نظر برسم.

نظرتان چیست؟ البته اینکه بخواهیم رزومه خود را رشد دهیم و در نگاه دیگران بهتر به نظر برسیم چیزهای بدی نیستند، لیکن پروسه یادگیری زبان سفری دور و دراز و پرچالش است و این دو هدفِ بالا از یک رازِ زبان‌آموزیِ مهم خالی هستند. این اهداف، «دلیلی شخصی و تحریک کننده برای تمرکز روی ارتباطاتِ شما با دیگران» ارائه نمی‌کنند.

حال این دو هدف را ببینید.

  • می‌خواهم با مشتریان اروپایی‌ام به زبان انگلیسی صحبت کنم و دایره تجارت شرکتم را رشد دهم.
  • می‌خواهم در یکی از دانشگاه‌ها مهم دنیا تحصیل یا تدریس کنم.

توجه دارید که شخصی‌تر بودن و جزئی‌تر بودن علل‌های انگیزشی دوم، باعث می‌شوند که شما بخواهید به کتاب‌های گرامری مراجعه دوباره بنمایید؛ نه بخاطر اینکه مجبور هستید، بلکه بخاطر اینکه هدفی هیجان انگیز در پی این کار است. و همین بازگشت دوباره بخاطر هیجان انگیز بودن اهداف، یک رازِ زبان‌آموزیِ بزرگ است.

زبان‌آموزی کار راحتی نیست. وقتی شما در حال یادگیری ساختار پیچیده‌ای مثل ساختارِ شرطی در آینده هستید، خیلی مفید است که بدانید آنچه می‌آموزید به هدف اصلی و بزرگی که در نظر دارید مرتبط است. و اگر آنچه می‌آموزید به هدفِ انگیزشیِ دقیقِ شما مربوط نیست، می‌توانید از آن‌ها عبور کنید و روی آن‌ها زمان چندانی صرف نکنید. مثلا اگر قرار است زبان انگلیسی را یاد بگیرید تا بتوانید با اقوام خارج از کشورتان صحبت کنید و احوالشان را جویا شوید دلیلی برای اینکه نگارشِ پیشرفته بیاموزید وجود ندارد. در زبان فارسی هم چنین قاعده‌ای برقرار است. همه ما تلاش می‌کنیم که دایره لغاتمان را در زبان مادریمان افزایش دهیم ولی مثلا من می‌دانم که با لغات شاهنامه یا اصطلاحات ورزشِ کُشتی چندان آشنایی ندارم و چون به اهداف فعلی من نیز مرتبط نیستند قرار نیست در آن‌ها مهارت کسب کنم. در عوض اصطلاحات رشته‌ای مثل مدیریت را می‌آموزم که به وضعیت فعلی من مرتبط هستند.

معنایِ هدفِ انگیزه‌بخشِ شما شاید این باشد که روانی یا همان fluency (در هر سطحی) برایتان ضروری یا مورد نظر نیست. از سطوح پایینِ یک زبان، هم می‌توان لذتِ فراوان برد و هم استفاده قابل توجهی نمود؛ حتی اگر سرشار از اشتباهات مبتدیانه باشد. بسیاری از زبان‌آموزانِ جوانی که شما با عنوانِ «زبان‌آموزِ استثانایی» می‌شناسید، با بیش از ۲۰ زبان «آشنایی» دارند. آشنایی یعنی سطح ابتدایی؛ که البته بسیار مفید و ارزشمند است.

از اهداف انگیزشیِ کلیِ خود برای چیدن اهدافِ کوتاه مدت ارتباطی استفاده کنید.

بخش دومِ رازِ زبان‌آموزی همین است. اهدافی که بالا در موردشان صحبت کردیم را می‌توان به بخش‌های محسوس و کوچکتر تقسیم کرد و برای چیدن اهداف هفته به هفته یا درس به درس و کوتاه مدت از آن‌ها بهره برد. این اهداف، طبیعتا باید دقیق و کوچک و جذاب و مفرّح باشند. ارتباط این اهداف کوچک با اهداف کلیِ شما، به آن‌ها موضوعیت می‌بخشد و باعث می‌شود که شما برای فتح آن‌ها ثانیه شماری کنید و آن‌ها را بخاطر نیز بسپارید.

فرض کنیم هدف من «رشد ارتباط با مشتریان بین‌المللی» باشد. در این صورت، اهدافی که برای هر یک از هفته‌ها میچینم که در مراحل مختلف زبان‌آموزی من موضوعیت می‌یابند، شامل موارد زیر خواهند بود:

  • می‌خواهم این توانمندی را داشته باشم که به تلفن به زبان انگلیسی پاسخ دهم.
  • می‌خواهم این توانمندی را داشته باشم که سلام و احوالپرسی را به زبان انگلیسی و صحیح انجام دهم.
  • می‌خواهم تفاوت زبان انگلیسی رسمی و عامیانه را درک کنم و بدانم که چه زمانی، وقت تغییر لحن از انگلیسی رسمی به عامیانه و برعکس است.
  • می‌خواهم فرهنگ معاملات در بین مشتریان اروپایی و اصطلاحات مربوط به خدماتی که ارائه می‌کنم را بشناسم.
  • می‌خواهم این توانمندی را داشته باشم که مشخصات دقیقِ کالا یا خدماتی که ارائه می‌کنم را به زبان انگلیسی توصیف کنم.

تمامی این موارد، اهدافی دقیق و جزئی هستند که به هدفِ کلی ما نیز مربوط می‌شوند.

بطور خلاصه، رازِ زبان‌آموزانِ موفق چیدن مسیر بصورت صحیح است. برخلاف تصور بسیاری که مهارت این افراد، صرفا برخاسته از استعداد طلایی آن‌هاست و یا به علت روشِ حفظِ گرامر و یا لغات است، زبان‌آموزان استثنایی به اموری که پیرامون یادگیری زبان می‌گردد و فضای زبان‌آموزی را تعریف می‌کند توجه ویژه دارند.

بنابر این، چینش صحیح اهدافِ شخصی و حفظِ انگیزه برای رسیدن به آن‌ها رازِ زبان‌آموزی است.

دیدگاه ها